زیبا اندیشان دینی، فرهنگی، اجتماعی
|
وقتی به شروع و چگونگی وقوعش فكر می كنم، بنظرم همه چیز گیج و پیچیده می آید! اما ظاهرا این گیجی چندان هم عجیب ودور از انتظار نیست، چون عبارت ضربه فرهنگی را چنین تعریف كرده اند:
: : ادامه مطلب من بمیــــــــــــــــــــــ ـرم، شکسته دندانتـــــــــــــــــ ؟ : : چیست دلچسبترین نعمت ِ این شهرالله؟ : : یا حسین .....
: : با آرزوی یک دنیــــــــا آرامش... : : یاران شتاب کنید... : : میگفت: : : فکر کنم الان دیگه همه می دونند "باربی" یکی از سلاح های موثر تهاجم فرهنگی استعمار برای کودکان و حتی بزرگسالانه که خیلی از اهداف خودش رو با این اسلحه پیش می بره که فقط یک نمونه اش الگوسازی در ناخودآگاه ذهن کودکان ماست. دیروز وقتی خاطره ای رو درین باره می خوندم از تدبیر ساده اما موثر یک مادر خردمند و مومن غرق شعف شدم که چطور یک تهدید به نام باربی رو برای فرزند خودش تبدیل به یک فرصت کردند. خاطره رو با هم بخونیم: عروسک باربی رو وقتی کلاس سوم بودم شناختم... دست و پاش ۹۰درجه کج و راست میشد و انگشتای ظریفی داشت.. و این برای من که عاشق چیزهای کوچولو و ظریف (مث خونه کوچیک،ماشین کوچیک) بودم رویا بود... خونه یکی از دخترهای افه ای فامیل بودیم که برای آب کردن دل من ، کمد باربی هاشو بهم نشون داد... باباش وقتی سفرهای دریایی میرفت یکی از اینا رو براش می آورد... عید اون سال مامانم بعد از اصرار فراوان برام یکی از اونا رو با تمام وسایلش خرید.... اون سال من به تکلیف رسیده بودم و باربی من لباس درست و حسابی نداشت....مامانم قاطیِ بازی کردن من میشد و میگفت آخه اینکه اینطوری نمیتونه بره بیرون... و براش یه شلوار و چادر نماز و یه چادر مشکی دوخت با مقنعه.... فکر میکنید چی شد؟ زانوهای باربی ام شکست.... چون با من نماز میخوند و من وقت تشهد برای اینکه روی دو زانو بشینه زانوهاشو تا ته خم میکردم... و طبعا یک باربی آمریکایی عادتی به دو زانو چهار زانو نشستن نداره و اصلا خمی زانوهاش تا این حد طراحی نشده.... من بعد از اون ۵ - ۶ تا باربی دیگه خریدم و همشون بعد از دو روز زانو نداشتند... داشتم فک میکردم چقدر تحت تاثیر این عروسک بودم؟ مامانم یه کاری کرد که من فک کنم بازیه ناخناشو با هم کوتاه کردیم چون میرفت مدرسه لاکاشو پاک کردیم... موهاشو بافتیم مث خودم چادر سرش کردم و نماز جمعه هم میرفت... مامانم خیلی ساده نذاشت من مث باربی بشم چون باربی مث من شد... و این راه حل خوبی بود تا وفتی که جایگزینی براش پیدا میکرد.. برگرفته از: http://mamanschool.niniweblog.com/cat17.php
: : مـﮯ گویند : : دخترک رو به من کرد و گفت: واقعا آقا؟! : : از روز اولی که شروع کردم به گفتن
العجل یا مهدی (عج ) ........... خیلی میگذره عمرم داره میره ، هنوز میگم العجل یا حجه الله........... میترسم عمرم تموم بشه رو قبرم بنویسند : ناکام مرد...........چون آقاشو ندید... اللهم عجل لولیک الفرج... یا مولای!
: : بهار آمد و سبزی و شادی را برای بسیاری با خود به همراه آورد و زندگی بخش بسیاری بر روی زمین بود..این سر سبزی و شادی بر همه ی شما دوستان فرخنده باد، اما یادمان باشد؛ در این میان بسیاری از میان ما، بهار دنیایی دیگر را برگزیدند و از میان ما رفتند.. یادشان شاد و روحشان خرم باد...
: :
: : آتشی نمى سوزاند "ابراهیم" را من یک محجبه ام.... لطفا مرا مسخره کنید.... همانگونه که: : : سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرد هام و نه با تو دشمنی کردهام
( ضحی 1-2) افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیشپیش پایت بگذارم او را به سخره گرفتی. (یس 30) و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی. (انعام 4) و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام. (انبیا 87) و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری.
(یونس 24) و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمینمی توانی از او پس بگیری (حج 73) پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتندو تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی . ( احزاب 10) تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربانترینم در بازگشتن. (توبه 118) وقتی در تاریکی ها مرا به زاری خواندی که اگر تو را برهانم با من میمانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی. (انعام 63-64) این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شدهای. (اسرا 83) آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح 2-3) غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است ؟ (اعراف 59) پس کجا می روی؟ (تکویر26) پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50) چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟ (انفطار 6) مرا به یاد می آوری ؟من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنندو ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود. (روم 48) من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ، و در شب روحت را در خواب به به تمامی بازمی ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم. (انعام 60) من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت میدهم. (قریش 3) برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگر با هم باشیم. (فجر 28-29) تا یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده 54) : : ای شهید!
هر روز دارم با تو نجوا میکنم چه بشنومت و چه نه صدایت میکنم ای که عند ربهم یرزقون را برای تو گفته اند یک لقمه برای روح گرسنه ام میگیری؟ : :
: :
از سفیان ثوری پرسیدند: یوم الحسرة کدام روز است که حق تعالی میفرمای: «و اَنذِر هُم یَومَ الحَسرَةِ» بترسان ایشان را از روز حسرت. سفیان جواب داد: آن روز، قیامت است و جرات همه خلق را فرو خواهد گرفت؛ زیرا نیکان حسرت میخورند که چرا از این بیشتر نیکی نکردیم و بدها حسرت میخورند که چرا به سلوک راه حسنات مشغول نگشتیم. از او پرسیدند: ای شیخ، آیا کسی خواهد بود در آن روز حسرت نداشته باشد؟ گفت: آری، کسی که در این دنیا مدام بر رسول خدا صلوات فرستاده باشد، در روز قیامت حسرت چیزی را نمیخورد.
: : خداوندا !
: : و مانند كسانی مباشید كه از خانه هایشان با حالت سرمستی و به صرف نمایش به مردم خارج می شوند و [مردم را]از راه خدا باز می داشتند، و خدا به آنچه می كنند احاطه دارد. «سوره مباركه انفال آیه 47»
: : |
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |